رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

unforgettable moments

:-(

1391/3/6 9:49
نویسنده : mahtala
511 بازدید
اشتراک گذاری

چیزی برای گفتن ندارم

فقط همین جمله رو از تو مینویسم که هر وقت یادم میاد جگرم کباب میشه :

" اون خانومه مهربون نیست . نمیذاره من برم پیش مادرم ! "

" دیگه سر کار نرو "

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نازنین
6 خرداد 91 9:56
سلام مامان مهربون من هم شرایط شما را دارم سرکار میرم و علیرضا را خونه مامانم میذارم اما ناراحت نباش چون مامانی که تو اجتماع باشه و تحصیل کرده حتما بچه موفق تری تربیت میکنه خدا رهام را واست نگه داره
مریم مامان درسا
8 خرداد 91 16:24
الهی قربونش برم ، هنوز عادت نکرده ؟ منم دلم گرفت...
مریم مامان درسا
11 خرداد 91 3:22
سلام مه طلا جون
چه خبر از عشقم ، تونسته با شرایط جدیدش کنار بیاد؟
یه خبری بده قربونت



بد نیست دیگه گریه های الکی میکنه . وقتی میاد خونه بلند صدا میکنه : خاله صدف !!! رکسانا.. کلک دوست دختر هم پیدا کرده
نوش آفرین
11 خرداد 91 13:55
ناراحت نباش اونم بزرگ می شه و همه ی اینا یادش میره. الهی واسش بمیرم.
مریم مامان درسا
11 خرداد 91 15:02
مه طلا چه خبرا؟